محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات امشب دگر حریف شرابت که بوده است تا روز پردهسوز حجابت که بوده است آن دم که دور گشته و ساقی تو بودهای پیشت که گشته مست و خرابت که بوده است جنبیده چون لب تو به مستانه حرفها لذت چش سئوال و جوابت که بوده است دوری که اقتضای غضب کرده طبع می شیدای سر خوشانه عتابت که بوده است دوری دگر که کرده شلاین زبان تو را مدهوش پاس بستر خوابت که بوده است چون محتشم نبوده به گرد درت دوان مخصوص خدمت از همه بابت که بوده است
سلام //[گل]// ملایمت سپر انقلاب دوران است که نخل موم بهار و خزان نمی داند به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور هنوز نام مرا باغبان نمی داند ... //[گل]//
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات
امشب دگر حریف شرابت که بوده است
تا روز پردهسوز حجابت که بوده است
آن دم که دور گشته و ساقی تو بودهای
پیشت که گشته مست و خرابت که بوده است
جنبیده چون لب تو به مستانه حرفها
لذت چش سئوال و جوابت که بوده است
دوری که اقتضای غضب کرده طبع می
شیدای سر خوشانه عتابت که بوده است
دوری دگر که کرده شلاین زبان تو را
مدهوش پاس بستر خوابت که بوده است
چون محتشم نبوده به گرد درت دوان
مخصوص خدمت از همه بابت که بوده است
سلام //[گل]//
ملایمت سپر انقلاب دوران است
که نخل موم بهار و خزان نمی داند
به نام بلبل من گرچه باغ شد مشهور
هنوز نام مرا باغبان نمی داند ... //[گل]//