ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز کمی هوایی اربابم از صبح دلم گرفته و بی تابم
تقویم بیاورید ای وای حسین /شب اول است و من در خوابم
صلی الله و علیک یا ابا عبدالله
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه روز حسابت نکند
ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند . . .
مانده از روضه وُ از هیأت وُ از مجلس وُ از سینه زنی،
آمده ام کنج اتاقم،
به دلم پرچم مشکی زده وُ شال عزایم به کف وُ دست به
دامان تو گشتم
که تو اربابی و من بنده ی هر جاییِ جامانده ازین جا و از آن جایم و امروز دلم گشته هوایی
و نشستم به امید کرمی از طرف شاه عزایم که شمایی!
بگو از عطشُ و از جگر سوخته و از رخ افروخته و از طف صحرا و بگو از “علی” و از “علی” وُ از غم لیلا
و بگو از ید سقا و بگو با من دل خسته از اندوه دل زینب کبرا و امان از دل زهرا و امان از دل زهرا …
بگو با من مجنون، به خدا حسرت داغی به دلم مانده که از داغ شما بشکنم امروزُ و بسوزم که دگر نشنوم این روضه ی جان سوز که: ای اهل حرم میر و علمدار نیامد …
و دگر نشنوم امروز که خم گشته قد کوهیُ و رودی به لب آورده رشیدی… چه رشیدی!
همان راز رشیدی که لبِ رود رسیدُ و نرسید آب به لب هاش…
همان راز رشیدی که عمودی…
بگو ! روضه بخوان شاه غریبم تو بخوان بر من جامانده ازین قافله ی اشک، که با نام تو آمیخته این اشک و خوشا اشک!
خوشا اشک! خوشا گریه بر این داغ، خوشا گریه بر این درد
خوشا گریه، نه این گریه! خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت چو روزی پسرش رفت…
خوشا قصه ی یعقوب! که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است…
خوشا چاه! همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و نه انگشت کسی گم شده آن جا و کنارش نه تلی بود نه تپه! وَ یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه!
خوشا قصه ی یعقوب! که گودال ندارد وَ آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که «الشّمر …»
عجب مجلس گرمی شده این جا، همین کنج اتاقم که به
جز من و به جز روضه ی ارباب، کسی نیست وَ انگار که
عالم همه جمعند همین جا! و انگار که این پنجره و فرش
و در و ساعت و دیوار، گرفتند دمِ حضرت ارباب: حسین
جان، حسین جان، حسین جان، حسین جان…
برسینه جنون زده ماتم رسیده است بر
چشم آسمان وزمین نم رسیده است
شال ولباس مشکی خودرابیاورید
حی علی العزاکه محرم رسیده است
باعرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم
«به نام نامی سر، باسمه تعالی سر، بلندمرتبه پیکر، بلند بالا سر
فقط به تربت اعلیت سجده خواهم کرد، که بنده ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق، که پر شدهست جهان از حسین، سر تا سر
نگاه کن به زمین، ما رأیتُ ألا تن، به آسمان بنگر، ما رأیتُ ألا سر
سری که گفت، من از اشتیاق لبریزم، به سرسرای خداوند میروم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم، مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را، که یک به یک، همه بودند سروران را سر
زهیر گفت، حسینا، بخواه از ما جان، حبیب گفت، حبیبا بگیر از ما سر…»
(سید حمیدرضا برقعی(
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پر غم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصۀ کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...
کاش بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود...
رسیدن ماه محرم ایام عزای سالار شهیدان و یاران با وفایش بر دوستان تسلیت باد
صلی الله علیک یااباعبدالله
تسلیت